خاطرات

امروز 19/بهمن بعد از ظهر ساعت 6نوبت سونو داشتم که بابا اومد دنبالمون بالاخره فهمیدیم نینی مون پسره به سارا که گفتیم باورش نمیشد از حالاهم دنبال اسمه 

        اینم از تولد سارا جون امسال نتونستم برات مهمونی بگیرم تصمیم گرفتیم تولدتو تو کلاستون برگزار کنیم ...

امروز 10/8/93رفتم ازمایش خون دادم فرداش رفتیم با بابا جابشو گرفتیم مثبت بود من که باورم نمیشد یه نی نی تو راه داریم خیلی استرس داشتم نمیدنستم خوشحال باشم یا ناراحت چون قبلش اسید فولیک نخورده بودم نگران بودم خلاصه دکتر گفت چند روز دیگه باید ازمایشتو تکرار کنی این بار از وجود مسافر کوچولومون مطمین شدیم خدا رو شکر دکتر هم گفت مشکلی نیس وقتی به سارا گفتیم خیلی خوشحال شد دوس داره یه خواهر داشته باشه مهم اینه که سالم باشی .   ...

سارا به مدسه میرود.امروز روز 31 شهریوره جشن شکوفه ها .شکوفه منم از صبح زود اماده شده با کلی ذوق وشوق الانم اومدیم خونه بابایی شون منتظر بابا تا بریم جشن بعدشم تصمیم گرفتیم بریم ارایشگاه موهای خوشگلتو کوتاه کنیم هر چند دلم نمی اومد دخترم امیدوارم همیشه موفق وسالم باشی.... ...

اینجا سالن تختی نیشابور نخستین جشنواره المپیاد ورزشی دخترم باز هم افتخار افریدی نفر دوم در وزن 16کیلو و سارا وپسر خالش امیر علی که برای تشویق سارا اومده بودن  ...

امسال با عمو حسن شون اومدیم کنار دریا اینم سارا والنا منتظرن بریسم کنار دریا خرداد 93 بعد از کلی خوش گذرونی کنار دریا رفتیم خونه عمه النا خیلی بهشون زحمت دادیم اینم عکس خوشگل خانوما سارا النا اوینا ...

الان یه هفتس که بابا شبا اینجا میخوابه امروز جمعه است ما هم برای بابا نهار اوردیم ان شالا زودتر خونمون درس بشه ...

...

...